مطالعات نشان می هد که همسانهمسری ذهنی (همسانی در نظام ارزشی) در مقایسه با همسان همسری عینی (همسانی در تحصیل، سنی، شغل و …) نقش مهمتری در رضایت زناشویی دارد.
یکی از راهکارهای رضایت زناشویی و جلوگیری از تنش در خانواده تأکید بر همسانهمسری است. همسانهمسری، اشکال متعددی دارد و شامل همسانهمسری جغرافیایی، تحصیلی، سنی، شغلی و … میشود. معمولاً در انتخاب همسر بر همسانی زوجین بهلحاظ سنی، تحصیلی، اقتصادی و اجتماعی تأکید بیشتری وجود دارد؛ در حالی که نظام ارزشی و فرهنگی بهمنزلۀ یک ساختار زیربنایی نحوۀ رویارویی زوجین را با مسائل مختلف زندگی زناشویی مشخص میکند.
همسانهمسری ذهنی (همسانی در نظام ارزشی) در مقایسه با همسانهمسری عینی (همسانی در تحصیل، سن، شغل و …) نقش مهمتری در رضایت زناشویی دارد؛ به بیان دیگر، لزوماً شغل و تحصیلات و پایگاه اجتماعی سبب همسانهمسری ارزشی و ایجاد رضایت زناشویی نمیشود. با توجه به یافتهها، در مواردی هم که میانگین نظام ارزشی زنان بیش از مردان بوده است، این نکته سبب سازگاری زناشویی نشده است.
داشتن ویژگیهای نظام ارزشی در صورتی میتواند راهگشای سازگاری زناشویی باشد که همسر هم حداقلهایی از آن ویژگیها را داشته باشد. یادآوری میشود که کسب ویژگیهای نظام ارزشی که در عمل و میدان زندگی روزمره به کار میآید، فقط با کسب مدرک تحصیلی و شغلی و ثروت به وجود نمیآید. لازمۀ زندگی زناشویی موفق، کسب نظام ارزشی فراخور رویارویی با مسائل زندگی زناشویی است. پس در این زمینه، خانواده و جامعه باید اهتمام بیشتری داشته باشند و در زمینۀ انتخاب همسر بر همسانی نظام ارزشی بیشتر از همسانی سنی، تحصیلی، شغلی و … توجه داشته باشند.
تأکید بر «همسانهمسری» بهدلیل وجود انتظارات مشترک است و یکی از انواع همسانهمسری، همسانی در نظام ارزشی است. اگر زوجین در خانواده نظام ارزشی یکسانی داشته باشند، دیدگاه آنها در خیلی از مسائل روزمره که در خانواده با آنها روبهرو هستند، تفاوت چندانی نخواهد داشت و سازگاری زناشویی آنها هم بیشتر میشود. در اینجا منظور از نظام ارزشی، شبکهای از پنداشتها و دیدگاهها نسبت به جهان اطراف، انسانها، روابط، تعاملات و ارزشهای اخلاقی و فرهنگی است که بهنوعی نقشی ساختاری در فرایند کنش روابط زناشویی دارد. در انتخاب همسر برای دوام و قوام خانواده معمولاً بر جنبههای عینی همسانهمسری مانند سنی، شغلی، درآمدی، مذهبی و … اشاره میشود. با اینکه در جامعۀ ایران همسانهمسری الگوی غالب است (هاشمی و همکاران، 1393)، همچنان ناسازگاری زناشویی و در نتیجه طلاق و جدایی در حال افزایش است. پس به نظر میرسد جنبههای ذهنی همسانهمسری مانند همسانی در نظام ارزشی در زمینۀ رضایتمندی زناشویی زیربناییتر و مهمتر است.
همسانهمسری استحکام خانواده را ناشی از وجود ویژگیهای همسان میان زن و شوهر میداند. همسانی میان دو فرد آنها را بهسوی یکدیگر جذب و پیوند و وصلت آنها را استوار میکند (گود، 1352: 99). به نظر بوشان[1] (1992) همسانهمسری ازدواج افرادی است که ویژگیهای مشابه فیزیکی، روانشناختی، اقتصادی، اجتماعی یا فرهنگی دارند (به نقل از عاشوری، 1374: 127).
اشکال همسانهمسری عبارت از همسانهمسری سنی، جغرافیایی، طبقاتی، مذهبی، قومی، تحصیلاتی، درآمدی، شغلی و باوری (باورهای جنسیتی) است (قادری و مردانی، 1392). موارد نامبرده جنبههای عینی همسانهمسری هستند که احتمالاً سبب همسانهمسری ذهنی یعنی توافق در نظام ارزشی و هماهنگی سلیقههای آنها میشود و به قول بوردیو (1397: 332) نوعی قرابت انتخابی بین آنها به وجود میآید.
بهترین انطباقپذیرتریها و انطباقناپذیریهای اجتماعی را میتوان در همسانهمسری طبقاتی و حتی پارهطبقاتی یافت که تاختوتاز آزاد عواطف و احساسات و مداخلههای عمدی خانوادهها بهطور یکسان در حتمیکردن آن نقش دارند. سلیقه در حکم نوعی زوجیاب است که موجب پیوند رنگها و آدمیان میشود؛ آدمیانی که زوجهای هماهنگ و همساز تشکیل میدهند و این همسازی در مرحلۀ اول در سلیقههاست. در اینجا نوعی عملیات قرائت نشانههاست (بهویژه در آغاز آشنایی و معاشرت) که یک ریختار ازطریق آن قرابت خود را با ریختار دیگری مسجل میکند. این رمزگشایی خلقالساعه یک ریختار بهوسیلۀ ریختار دیگر، پایه و اساس قرابتهایی است که به معاشرتهای اجتماعی جهت میدهند و مانع از روابط ناهمساز میشوند؛ البته این عملیات با زبان معصومانۀ دوستداشتنها و دوستنداشتنها فرمولبندی میشود (انتظاری و ویسی، 1393).
دلیل تأکید بر مشخصههای تحصیلی، سنی، قومیتی، شغلی و… همسانهمسری و نزدیکبودن دیدگاهها و پنداشتهای آنان از همدیگر است و این زمینۀ توافق ارزشی و در نتیجه سازگاری و رضایت زناشویی را فراهم میکند.
در همسانهمسری این فرض وجود دارد که هرچه همانندی قومی، جغرافیایی، فرهنگی، طبقاتی و ارزشی بیشتر باشد، احتمالاً جدایی کمتر رخ خواهد داد؛ زیرا زن و شوهر پیشاپیش به یک زبان مشترک برای حل مشکلاتشان دست یافتهاند و بنابراین، در زندگی مشترک در فهم افکار و رفتار یکدیگر دچار مشکل کمتری میشوند (انتظاری و ویسی، 1393).
به باور هیل[2] (1945) افراد تمایل دارند همسری را برگزینند که بیشتر با آنها همسان باشد تا ناهمسان و چنانچه این قاعده به دلایلی رعایت نشود، به احتمال زیاد زوجین دچار نارضایتی و ناسازگاری و در نهایت جدایی میشوند (به نقل از صادقی و همکاران، 1397: 10).
تشابه عقاید و نگرشها فرصتی را برای گفتگو بین دو طرف فراهم میکند که سبب ایجاد تفاهم بیشتر میشود؛ در واقع، تشابه ارزشها، نگرشها و علایق، پیشنیازی برای برقرارکردن ارتباط با دیگران محسوب میشود و از آنجا که در ازدواج بیشتر فعالیتها به هم پیوستهاند (مانند بزرگکردن فرزندان، خرید منزل، گذراندن اوقات فراغت و … )، شباهتنداشتن در علایق و ارزشها ممکن است انجام این فعالیتهای مشترک را دشوار کند (شکوری و شفیعی، 1395: 115).
نداشتن توافق ارزشی تا اندازۀ زیادی ناشی از تفاوت فرهنگی و اجتماعی خانوادههای پدری زوجین و سایر گروههای عضویت مانند مدارس و گروههای همسالان و … است. شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی والدینِ زن و شوهر نباید بهطور مستقل از عوامل تعادل نداشتن در نظام خانواده شمرده شود، بلکه این عامل ازطریق توافقنداشتن ارزشی زوجین یا اعضاییخانواده بر تفاهم میان آنان تأثیر منفی میگذارد. اشتراک در جنبههای عینی همسانهمسری مانند سن، طبقه، شغل، مذهب و … زمینهای برای توافق در نظام ارزشی است که جنبههای رضایت از زندگی و زناشویی را فراهم میکند. هرچند در جامعۀ سنتی همسانهمسری عینی مهم بوده است، امروزه گسیختگی در نظام ارزشی زیر طبقهها بهدلیل سیطرۀ فرهنگ بر نظام اقتصادی و تنوع فرهنگ و سبکهای زندگی بیشتر شده است و احتمال اینکه افراد همسن و یا با تحصیلات و شغل مشابه دنیای ارزشی و پنداشت و انتظارات از موقعیتهای زندگی روزمرۀ آنها با هم متفاوت باشد، بیشتر از گذشته شده است. پس امکان یک هستۀ اصلی و اساسی فرهنگ (ارزشها و عقاید) برای یک قشر شغلی، تحصیلی، مذهبی، درآمدی و … وجود ندارد و به تعبیر رابرتز[6] ( 1978: 45) شاهد یک نوع گسیختگی طبقاتی در این زمینه هستیم؛ بنابراین، بر جنبههای عینی همسانهمسری کفایت تأکید نمیکند و باید زوجین در جنبههای ذهنی مانند نظام ارزشها و نگرشها با هم همسان و یا نزدیک به هم باشند تا سازگاری و در نتیجه رضایت زناشویی فراهم شود.
نویسندگان: عفت جهانگیری – وکیل احمدی- جلیل کریمی