گفتگو با شیما رئیسی و حمید نیکدل زوج گردشگری سواحل حنوب جذاب و شنیدنی است. مرد خانواده (حمید نیکدل) کارشناس صنایع دستی، پیکر…
گفتگو با شیما رئیسی و حمید نیکدل زوج گردشگری سواحل حنوب جذاب و شنیدنی است.
مرد خانواده (حمید نیکدل) کارشناس صنایع دستی، پیکر تراش، پرفورمنس آرتیست و یک طراح و ایده پرداز هنری است و بانوی خانواده (شیما رئیسی) کارشناس ارشد پژوهش هنر، نقاش و یک مدیر روابط عمومی تمام عیار است.
آنها می گویند خانواده ما سالها است که در حال سفرهایی پرماجرا در منطقه سیستان و بلوچستان است. ما تلاش کردیم تا با نگاهی جدید به این چراغ جادوی ایران بنگریم. این نگاه ما و سفرهای پر ماجرای آن، باعث ایجاد پیوندهایی زیبا با مردم منطقه سیستان و بلوچستان شده است.
تجربه منحصر بفرد شما از مشاهده زندگیهای مختلف، در طول سواحل ایران چه بود؟
سفر در ایران زمین، همیشه جذاب است. آشنایی و گفتوگو میان هر فرد با فردی دیگر هم کاملاً منحصر به آن افراد میشود زیرا همه ما منحصر به فرد و خاص هستیم. تصور کنید که بهعنوان یک خانواده هنرمند، با هر فردی از این سرزمین زیبا برخوردی خاص خواهید داشت. ماهیگیری که گربور به دریا میاندازد، کودکی که در ساحل بهدنبال مرغان دریایی میدود، مادربزرگی که برای نوههایش لباس میدوزد، باغبانی که با تمام وجود به ریشههای درختان باغش پیوند خورده و روایتها و داستانهای زندگی منحصر بفرد هرکدام از آنها که برای ما نکات آموزنده و احساسی و شگفتانگیز دارد. پس بهتر میدانیم که تمام این سفر را منحصر بفرد بدانیم و میان تمام این شگفتیها، درگیر انتخاب نشویم.
یک خاطره جالب یا عجیب از بیکرانه برای ما بگویید.
شاید یکی از جذابترین خاطرات ما این بود که با یک آشنای قدیمی تماس گرفتیم تا شب را در منزل او میهمان باشیم و صبح اول وقت، در بهترین شرایط نور و خنکای صبحگاهی، به تهیه برنامه بپردازیم.
اما تمام شرایط دست به دست هم دادند تا رسیدن ما به منزل ایشان، به جای ساعت 18، به ساعت 23 موکول شود. وقتی به منزل ایشان رسیدیم، با صحنهای عجیب مواجه شدیم. ایشان و پنج رفیق و یار همراهشان با تمام آلات موسیقی سنتی بلوچستان، از ساعت18، منتظر رسیدن ما بودند. وارد منزل شدیم و یک کنسرت سنتی تمام عیار، انتظار ما را میکشید. همراه شدن با یک گروه موسیقی و آوای سنتی بلوچی از یک سو ما را به هیجان آورده بود و از سوی دیگر میهماننوازی و انتظار کشیدن آنها برای رسیدن میهمان و احترام بیحد آنها به ما و تیم تولید، همه را شرمنده کرده بود. خانواده ما، تاکنون با مردمی تا این حد میهماننواز، جز در منطقه بلوچستان، مواجه نشده است.
تفاوت ویژگیهای عمومی خانوادهها در این منطقه چه بود؟
زندگی مردمان ساحلنشین، در ظاهر تفاوت چندانی با دیگر مناطق ندارد. هر خانواده وابستگی خاصی به زمین و باغ و جاده و کوه دارد. اما همین نوع وابستگی به هر نوع از ثروتهای طبیعی، باعث ایجاد تفاوت بین نوع نگاهها و زندگی میشود. بهعنوان مثال: یک خانواده کشاورز، دست به دست هم میدهند و پیوندی با زمین برقرار میکنند. زمین را میخراشند و در دل آن بذر پنهان میکنند و تشنگی آن را برطرف میکنند تا زندگی را در زمین جاری کنند. حال منتظر پاسخ زمین میمانند و به خورشید و ابرها و باد و حشرات، امید دارند تا ثمره تلاششان، بارور شود. اما اگر با دریا پیوند خوردند، قایقی میسازند و توری میبافند و در بیکرانه دریا محو میشوند. ساعتها، شاید روزها، شاید ماهها. مرد خانواده میرود و دل خانوادهاش هم با او به دریا میپیوندد تا بادها سرکش نشود و قایق و لنج را به تلاطم نیندازند. تا ماهیان همه در تور گرفتار شوند و بار قایقها و لنجها زودتر سنگین شود و مرد خانه زودتر بازگردد. تا هزاران صدفی که از دل دریا با حبس نفس بیرون کشیده میشود، مروارید سفید، سیاه و طلایی در دل داشته باشد. این آشوبی است که مانند دریا، همیشه در دل مردمان ساحل، موج میزند و آنها را صیقل میدهد تا رفتاری دگرگونه، نسبت به مردمان زمین و کوه و دشت داشته باشند.
شما ظاهراً مدتی است که در منطقه سیستان و بلوچستان زندگی میکنید.تجربه زندگی را اگر قرار باشد از دو نگاه زنانه و مردانه بنگریم، چگونه توصیف میکنید؟
شیما رئیسی: وقتی اولین بار وارد سیستان و بلوچستان شدم، خودم را در دنیایی جدید یافتم. همه چیز اینجا صمیمانه و ساده و زیباتر از تمام مناطقی است که پیش از این تجربه کردهام. اینجا من با یک خانواده بزرگ روبهرو هستم که من را به عنوان عضوی از این اجتماع بهم پیوسته پذیرفتهاند. در هیچ شهر یا روستا و خانهای از این استان، احساس غربت نداشتهام و مهربانی و لطف این خانواده بزرگ را در درجاتی بیش از هرجای دیگر از جامعه مهربان ایران، تجربه کردهام. شاید به این دلیل که این منطقه، کمتر از هرجای ایران، دچار بیماری ساختارهای زندگی شهر و ابرشهری شده است.
مسعود نیکدل: شاید بهترین توصیف من از سیستان و بلوچستان، همان اسمی است که برایش انتخاب کردهام.«چراغ جادوی ایران!». این منطقه سرشار از فرهنگها و خرده فرهنگهای جذابی است که تشنه چشیدن طعم آنها هستیم. بله! همه ما مردم شهرنشین و درگیر زندهمانی شهری، تشنه چشیدن آرامش و ثبات فرهنگی این منطقه هستیم. این تشنگی برای ما به نوعی نیاز مداوم تبدیل میشود که دیگر نمیتوانیم از آن جدا شویم. دیگر نمیتوانیم زندگی در ابرشهرها و حتی شهرها را تاب بیاوریم. اینجا همه چیز ساده و صمیمی و پر برکت است و این برکت، حتی در سکوت شبانگاهی و تعداد ستارگان آسمان هم خودش را به رخ می کشد.
زندگی در این منطقه، چه کمکی به پیشبرد کارتان در بیکرانه داشت؟
زندگی اجتماعی، بر پایه ارتباط با جامعه است. در این منطقه به طور مداوم در حال آشنایی و ایجاد ارتباط اجتماعی با پدیدههای جدید هستیم. این نکته، همیشه ما را برای ارتباط گیری با هر سوژه جدیدی، آماده و تشنه نگه داشته است. این مهمترین دستاورد زندگی در این منطقه، در جهت نیاز بیکرانه بود. اما در کنار آن و در سطحی بسیار بالاتر، مهمترین ثروت خانواده ما در این استان، تمام عزیزانی هستند که آنها را از نزدیک میشناسیم، با آنها زندگی کردهایم و نان و نمک خوردهایم. در این استان، در تمام خانهها به روی میهمان باز است، اما شبکه بهم پیوسته اجتماعی در این منطقه میتواند شیرینی روابط را دو چندان کند. به عنوان مثال، شما در این استان، با 10 نفر ارتباطی مداوم و پیگیر دارید، حال شما در همه استان و در همه شهرها و روستاها، دارای پیشینه اجتماعی و اعتبار ویژه هستید. ما نیز تلاش کردیم با تکیه بر همین پشتوانه مردمی، همه داشتههای خود را در خدمت تهیه هرچه بهتر این برنامه قرار دهیم.
باید نقشه پیشرفت این استان، منطقه به منطقه و متناسب و در پیوند با فرهنگ آن به اجرا درآید تا این ثروت عظیم، دچار از هم گسیختگی فرهنگی نشود.
از سوی دیگر تجربه زندگی ما در این استان، نشان داده است که این استان بسیار امن و دارای قابلیتهای بالای پیشرفت منطقهای است. فرصتهای گردشگری و معادن و همجواری با مرز زمینی و دریای آزاد، فقط فرصتهای اولیه این منطقه هستند. شاید مهمترین فرصت این منطقه، بافت جمعیتی جوان و باهوش آن است که باید بهکارگیری شده و از هدر رفتن و حتی تغییر مسیر آنها در مواجهه با فرهنگهای غیر بومی، جلوگیری شود.