خواجه پیروز یا واژه ی معرب حاجی فیروز ، از باورهای زیبای گره خورده با نوروز است.
این روزها می توان جای پای نوروز را حتی در خیابان های شلوغ و از میان هیاهوی مردمی که به استقبال بهار می روند، دید.
علاوه بر هوایی که اندک اندک بهاری می شود و خانه هایی که تکانده می شوند ، گسترده شدن بساط ماهی قرمز و سبزه عید ، حال و هوای نوروز را دو چندان می کند.
اما شاید هیچ چیز به اندازه آدم هایی که برای ما به نماد نوروز بدل شده اند ، هیجان آور و خاطره انگیز نباشند . آدم هایی که شاید کمتر کسی بداند که از کجا آمده اند و چطور سر و کله شان در روزهای پایانی سال پیدا می شود. در این نوشتار سعی بر آن استان ریشه تاریخی حاجی فیروز را بررسی و برای علاقمندان تبیین و تشریح نمائیم .
چایگاه و خاستگاه جشنها و آیینهای ایران باستان ، پیوندی ژرف و شگرف با پدیدههای کیهانی و هستیشناسانه و همچنین با ویژگیهای اقلیمی و زیست بومی دارد.
در باورهای ایرانی گذر زمان و تاریخ ، شکلی چرخی و تکرارشونده در پیش دارد. از همین رو، نوروز نیز نه تنها آغاز بهار، بلکه آغاز هستی زمینی و نمادی از آغاز آفرینش و زایش دوباره آن است.
خواجه پیروز یا واژه ی معرب حاجی فیروز ، از باورهای زیبای گره خورده با نوروز است که ریشه ای بسیار کهن در این سرزمین دارد. خواجه پیروز ، نامش گواه پیروزی و عنوانش نشان بزرگواری و سروری است.
پنج روز آخر سال که آن را بهیزک می نامند گاه سر زدن فروهرها به بستگانشان در این جهان است. حاجی فیروز در این هنگام پیدایش می شود. فروهرها دوستدار هر چیزی هستند که نماد زندگی است . آنان برای ارتباط گرفتن با این جهان به فزونی مایۀ زیست نیاز دارند.
تاریخچه ظهورحاجی فیروز به شیوه ی امروزی به درستی معلوم نیست اما درتمام متونی که به آیینهای نوروزی درجای ایران در طول تاریخ اشاره کردهاند ازحاجی فیروز وعمو نوروز نیز ذکری به میان رفته است. درتمام مناطقی نیز که زمانی تحت سلطه ایران بوده اند حاجی فیروز چهره آشنایی است. شیوه اجرای نمایشها در نواحی گوناگون، زمان مراسم وحتی ترانه هایی که سروده می شود، گاه با یکدیگر متفاوت هستند واین تفاوت ها ناشی از ویژگی های خاص هر ناحیه است.
میر نوروزی هم از دیگر نسخههای بابا نوروز است و کارکردهای یکسانی داشته است. اما تفاوتهایی اندک در گذر زمان و در نواحی گوناگون بدیهی است. برای نمونه، تاریخنامههای سدههای میانه از پادشاهی یکروزه او به هنگام جشن نوروز یاد کردهاند که بیتردید گونهای نمایش مطایبهآمیز بوده و آنچنان که برخی تصور کردهاند، به هیچ وجه قدرت اجرایی نداشته است. عمو نوروز و حاجی فیروز دوشخصیت اصلی ولی متفاوت از یک دیگر می باشند .
حاجی فیروز در فرهنگ ایرانیان
دیرینه ترین پیک نوروزی ، حاجی فیروز است . حاجی فیروز نام و چهره ای آشنا در فرهنگ مردم است. اگراز دریچه ای دیگر بنگریم حاجی فیروز در حقیقت نوعی روح همبستگی را در بین انسان ها از طریق حرکات شادی آفرین ترویج می کند . او جامعه را به بیدار شدن درونی و معنوی دعوت می کند و می گوید حال که طبیعت از خواب برخاسته شما نیز بیدار شوید و بدانید روسیاهی برای کسانی است که در خواب می مانند .
هر دانه یا هسته ای درزمین کاشته می شود ، رنگ آن اول به سیاهی می گراید و سپس جوانه ای سپید از آن خارج می شود و به تدریج ریشه و ساقه اش شکل می گیرد و شاید سیاه ما هم این پیام را داشته باشد .
حاجی فیروز به عنوانِ طلایه دار و پیام آور نوروزی قدمتی برابر و حتی بیشتر از فرهنگ و تمدن ایران زمین دارد. ریشه و خاستگاه این پدیده فرهنگی را همانا در باورها و اعتقادات توده مردم میتوان جستوجو کرد. از آنجا که فرهنگ، نخستین گسترهای است که آفرینندگانش نامی از خود بر جای نگذاشته و تاریخی روشن ندارد، حضور متداوم یک نماد فرهنگی مانند حاجی فیروز و جاری بودن آن در روزگار معاصر، بازتاب روشنی است از اندیشهها، عواطف و سنتهای جامعهای که با پیروی از روش شفاهی از راه زبان، اشاره، حرکت و نمایش، آن را فرد به فرد و نسل به نسل به دیگران منتقل و در بستر تاریخ، آن باورها را با هنجارهای اجتماعی دیگر منطبق میسازد، از اینرو شخصیت حاجی فیروز را میتوان برآیند یک اندیشه یا تخیل جمعی دانست که در مسیر تاریخی خود از سرزمینی به سرزمین دیگر کوچ کرده و روایتی مختلف ولی با هستهای یکسان، پدید آورده است.
نوروز جشنی بزرگ و مهم برای ایرانیان بوده و است و ایرانیان معتقدند، خداوند در آفرینش، پس از آسمان و زمین، نشاط را نیز خلق کرد. این رتبه بندی بیانگر این واقعیت است که خداوند شادی را از شرایط زیستی انسان و لازمه ادامه حیات دانسته است. پس نوروز که روزهای شادی طبیعت است، باید با شادی و خنده آغاز شود تا خانواده در تمام سال خنده بر لب و شاد باشد که اگر شاد نباشد، فـَروَهَرهای مهمان خانواده خانه را ترک می گویند و برکت از آن می رود. از این رو افرادی با شکل های خنده دار و سرودهای خوش و اجرای حرکات نمایشی و موزیکال شاد، خنده و شادی به خانه می آوردند و با حرکات و آوازهای خود مردم خانه و کوچه و بازار را شادی می بخشیدند.
حاجی فیروز و شخصیت او به عنوان پیامآور نوروزی به گونههای مختلف از دیرباز در سراسر فلات ایران روایی داشته و دارد . در نواحی گوناگون او را با نامهای متفاوتی میشناسند: در خراسان و بخشهایی از افغانستان بیبی نوروزک ، در خمین و اراک ، ننه نوروز ، در کرانههای خلیج فارس ، ماما نوروز ، در گیلان ، پیر بابا و آروس/ عروس گلی ، در آذربایجان ، ننه مریم ، در تاجیکستان و بخارا و دیگر وادیهای ماوراءالنهر ، ماما مروسه و نامهای مشهور دیگری همچون بابا نوروز و عمو نوروز را شاهد هستیم و میبینیم که در بیشتر نواحی ایران و خارج از آن ، این شخصیت نوروزی جنسیت زنانه دارد. اما با این حال هنگام اجرای نمایشها، مردی در پوشاک زنانه میرود و بجای زنان اجرای نقش میکند .
حاجی فیروز در فرهنگ باستانی ایرانیان ، کسی بود که در آتشکده نگهبان آتش بود و نمی گذاشت آتش آتشکده خاموش شود .
نمادهای حاجی فیروز در تاریخ
خواجه پیروز با اصطلاح غلط و عامیانه حاجی فیروز نماد پیروز شدن نوروز و بهار بر زمستان است و در قدیم این کار به عهده غلامان سیاه بوده که به علت طرز تلفظ ناقص و نامانوس واژه ها و طبع شادی طلبشان مردم را به خنده، شادی و امید وا می دارند .
حاجی فیروز طلایه دار عید نوروز است که عید باستانی ایرانیان است . حاجی یا عمو نوروز یک نماد است. حضور متداوم یک نماد فرهنگی، چون حاجی فیروز و جاری بودن آن درروزگار معاصر، بازتاب روشنی است از اندیشه ها ، عواطف وسنتهای جامعه ای که با پیروی ازروش شفاهی از راه زبان، اشاره ، حرکت ونمایش، آن را فرد به فرد و نسل به نسل به دیگران منتقل و دربستر تاریخ، آن باورها را با هنجارهای اجتماعی دیگرمنطبق می سازد ازاین رو شخصیت حاجی فیروز را می توان برآیند یک اندیشه یا تخیل جمعی دانست که درمسیرتاریخی خود از سرزمینی به سرزمین دیگرکوچ کرده وروایتی مختلف ولی با هسته ای یکسان، پدیدآورده است.
ننه سرما
ننه سرما هم از دیگر شخصیت هایی است که نامش با پایان زمستان و آغاز بهار گره خورده است. داستان پیرزن سپیدموی که به انتظار آمدن عمو نوروز یا همان پیام آور بهار می نشیند.این داستان یکی از هزاران داستانی بوده که با رسیدن فصل بهار مادران برای فرزندان خود بازگو می کرده اند. آن هم با ادبیاتی شیرین که خاص زبان فارسی بوده است:
بیرون از دروازه شهر پیرزنی زندگی میکرد که دلباخته عمو نوروز بود و روز اول هر بهار، صبح زود پا میشد، جایش را جمع میکرد و بعد از خانه تکانی و آب و جاروی حیاط، خودش را حسابی تر و تمیز میکرد. به سر و دست و پایش حنای مفصلی میگذاشت و هفت قلم، از خط و خال گرفته تا سرمه و سرخاب و زرک آرایش میکرد.
یل ترمه و تنبان قرمز و شلیته پرچین میپوشید و مشک و عنبر به سر و صورت و گیسش میزد و فرشش را میآورد میانداخت رو ایوان، جلو حوضچه فواره دار رو به روی باغچه اش که پر بود از همه جور درخت میوه پر شکوفه و گل رنگارنگ بهاری و در یک سینی قشنگ و پاکیزه سیر، سرکه، سماق، سنجد، سیب، سبزی، و سمنو میچید و در یک سینی دیگر هفت جور میوه خشک و نقل و نبات میریخت. بعد منقل را آتش میکرد و میرفت قلیان میآورد میگذاشت دم دستش. اما، سر قلیان آتش نمیگذاشت و همانجا چشم به راه عمو نوروز مینشست . …
کوسه
ابوریحان بیرونی در کتاب خود در «التفهیم» می نویسد: « … مردی بیامد کوسه، برنشسته بر خری و به دست کلاغی گرفته و به بادبیزن خویش باد همی زدی و زمستان را وداع همی کردی و ز مردان بدان چیزی یافتی…» از دیدگاه اسطوره ای همه این مراسم با گرم شدن خورشید و تشویق او به گرمی و دور کردن زمستان و سرما مربوط می شود؛ کوسه را می توان نمادی از خشکی و ناباروری به حساب آورد. در سرما نیز به گرما و عرق ریختن تظاهر می کند تا به قول معروف خورشید را سر غیرت بیاورد و آسمان را به باریدن تشویق کند.
این خود نوعی جادوی باران است و ناگفته نماند که از دیرباز رسم آب پاشی در نوروز نیز رایج بوده است. مراسم کوسه برنشاندن و آیین های مشابه آن معمولا در چند روز آخر سال برگزار می شده و در آن به مردم نوید رفتن زمستان و آمدن بهار را می دادند.
سیاهی صورت
صورت سیاه حاجی فیروز نشان از پایان سیاهی ها و ناپاکی ها و بشارت آمدن سپیدی و بهار است. او سمبل یک فرد آزاد بوده که به همراه غلامش دیار به دیار می گشته و با پوشیدن لباس شادی به رنگ قرمز مردم را نیز شاد می کرده است. به نظر می رسد که رنگ قرمز از یک تحول عظیم و شادمانی خبر می داده است. به باور ایرانی های باستان خداوند بعد از خلق دنیا شادمانی را خلق کرده است. برخی می گویند که سیاهی صورت به این دلیل است که از دنیای مردگان بر گشته و لباس سرخ او هم نماد خون سرخ سیاوش است که با ناجوانمردی در سرزمین افراسیاب به قتل رسید.
روی سیاه او به خاطر دود ناشی از آتیش بود نه چیز دیگری است ، در ضمن او گدایی نمی کند بلکه او با عجله و جلو تر از همه به کوچه و خیابانها می آید و شروع به جار زدن این موضوع که مردم اگاه باشید که بهار چند روز دیگر می رسد در واقع نوید بخش آمدن بهار است و مردم به خاطر این خبر خوش به او مژدگانی می دهند . اگر لباسش قرمزه به خاطر این است که در فرهنگ میترایسم نگهبان آتش لباسی قرمز داشت . اما در اسناد بین النهرین ، خدای نباتی را با لباس قرمز و نیلبک به دنیای زیرزمین میفرستادند و رنگ و روی او که سیاه است به این دلیل است که از دنیای مرگ بازگشته است. اسناد و مدارکی از بینالنهرین وجود دارد که ریشه حاجی فیروز را نشان میدهد. خدایی که قربانی میشود و با زنده شدن جهان، زنده میشود. حاجی فیروز از آن نمادهای بسیار قدیمی است که مراسمش بومی ایران است. خدای قربانی شونده است که به سمت زمین میرود و دوباره بازمیگردد. زمستان به دنیای مرگ میرود و اول بهار زنده میشود و به دنیای زندگان می آید و نوید آمدن سال نو را میدهد.
دوموزی یا ایزد گیاه
آنگونه که از دل اسطوره های باستانی بین النهرین بر می آید، حاجی فیروز نماد دوموزی ( ایزد گیاه) است. در سرزمینی که مردمانش همواره نیمی از سال را در خشکسالی و ناباروری طبیعت می زیسته اند، با حبس شدن ایزد گیاه درسرزمین زیرین و اسارت او عشق میمیرد، جهان غرق سکوت شده و باروری متوقف میشود. اما ایزد گیاه که از زیر زمین بر می خیزد، گویی با خود برای زمین باروری به همراه می آورد و نوید شادمانی می دهد. از همین رو است که ظاهر شدن حاجی فیروز با آن لباس سرخ د ر روزهای پایانی فصل سرد بشارت بهار و باروری را به مردم می دهد. بشارت ایزدگیاه که از جهان مردگان بازگشته و با خود سبزی و سر زندگی به ارمغان آورده است.
ویژگی های شخصیتی حاجی نوروز
حاجی فیروز لاغراندام سیه چهره دنیای رمز و راز است. نیستی و هستی، مرگ و زندگی؛ پژمرگی و شکوفایی؛ زمستان و بهار همه را در خود گرد آورده است. درست به مانند انسان که جمع اضداد است؛ از خیر و شر و عدم و زندگی همه را در خود جای داده است. در این روایت لباس سرخ حاجی فیروز نماد سرخی خورشید است بر پهنه سیاه شب(سیاهی چهره). آن سیاهی کنایه ای از شب، زمستان و سرماست که به پایان می رسد و سرخی لباس نشانی از گرمی روز و نیرومندی دیگر باره خورشید که آغاز میشود.
حاجی فیروز ، مربوط به چند روز قبل عید بهاری ، یعنی عید نوروز است . در چند روز آخر سال، یعنی پایان اسفند، چند روزی هست که در افکار و باورهای قدیمی ایرانی، گفته میشد که فراهنه یا ارواح گذشتگان برمیگردند . عملا این ارواح گذشتگان به صورت دو شخصیت، یکی با صورت سفید و یکی با صورت سیاه، بین مردم دیده میشدند، چون آن موقع حتی برای ارواح هم شادی میکردند، گریه نمیکردند. در عمل ای بسا که این صورت سفید و صورت سیاهی که در مراسم شب عید میبینید، برمیگردد به بازگشت ارواح گذشتگان بین ما که چون معنیاش فراموش شده، فقط شکل شادیآورش در واقع بازمانده ، ولی معنایش فراموش شده است .
اگر چه روایت ها از حاجی فیروز بسیار است ، آواز او همیشه یکی بوده است . آوازی که چه از کوچه های تنگ دیروز و چه از خیابان های شلوغ امروز به گوش ما می رسیده است که:
حاجی فیروزه ، سالی یک روزه
همه می دونن منم، همه می دونن اومدم
ارباب خودم سلام علیکم ،ارباب خودم سرتو بالا کن
ارباب خودم منو نگاه کن ،ارباب خودم یک لطف به ما کن
ارباب خودم بز بز قندی ارباب خودم چرا نمی خندی ؟
بشکن بشکنه، بشکن من نمی شکنم بشکن
اینجا بشکنم یار گله داره ، اونجا بشکنم یار گله داره
و …
نتیجه گیری
نوروز جشنی مربوط به پیش از آمدن آریایی ها به سرزمین ایران است. به نظر می رسد که این جشن باستانی دو سه هزار سال قبل نیز برگزار می شده است. در برخی از متنهای کهن ایران از جمله شاهنامه فردوسی و تاریخ طبری، جمشید و در برخی دیگر از متنها، کیومرث بهعنوان پایهگذار نوروز معرفی شده اند. در این متن ها آمده است که:” جمشید تختی شگفت میسازد. دیوان که در فرمان او بودهاند، این تخت را به دوش نهاده و به آسمان میبرند، جمشید به گشت و گذار بر پهنه آسمان میپردازد. هنگامی که دیوان تخت را بر زمین مینهند، ایرانیان به پاس این رخداد که تا پیش از آن در جهان بی مثال بوده است، جشنی بزرگ برپا می کنند. جشنی که آن را روز نو یا نوروز مینامند .
سال که به انتها می رسد، خیابان ها و کوچه ها پر می شود از رقص و آواز یک مرد لاغر اندام با صورتی سیاه و کلاه دوکی و گیوه های نوک تیز بر پا و لباس سرخ بر تن که همه مان را به روزهای شیرین کودکی پرتاب می کند. مرد سیه رو با دایره زنگی و دنبک در کوچه ها و خیابان ها می گردد و به رقص و آواز و شیرین کاری می پردازد. کسی نیست که حاجی فیروز را نشناسد و یا حداقل نامش را نشنیده باشد. حاجی فیروز برای همه ما با نوروز و آمدن بهار پیوند خورده است؛ حتی اگر ندانیم که این شخصیت نوروزی از دل کدام اسطوره و افسانه به امروز ما راه پیدا کرده است.
منابع و ماخذ :
پور مسلمی ، آیدین (۱۳۹۱) : نگاهی به ریشه های باستانی سنت و اسطوره حاجی فیروز ، فصلنامه ایرانشهر ، ۲۵ اسفند ، ص ۳۶ .
بهار ، مهرداد (۱۳۶۲) : نورزو زمان مقدس ، تهران : نشر آگه .
مزدا پور ، کتایون (۱۳۷۵) : پژوهشی در اساطیر ایران ، تهران : نشر دانشگاه فردوسی مشهد .
رضی ، هاشم (۱۳۵۸) : نوروز ، سوابق تاریخی تا امروز، تهران : نشر توس .
هنری ، مرتضی (۱۳۸۱) : آیین های نوروزی ، مجله فرهنگ مردم ، شماره ۲ ، صفحات ۱۶- ۲۶ .
روح الامینی ، محمود (۱۳۷۷) : آیین ها و جشن های کهن درایران امروز ، تهران : نشر انجمن آثار و مفاخر فرهنگی .
نویسنده: رئوف موسوی *
استاد دانشگاه های استان اردبیل